طوس و طيس


 

نويسنده : افلاکي (مناقب العارفين) مولوي بلخي




 

طوس و طيس
 

فقيه ترک از سفر رسيده بود. نحويي از او سوال کرد که: “من اين انت؟”(1) قال: “من طيس!” به جاي آنک طوس گويد، نحوي گفت: “والله ما سمعت انا اسم هذا البلد في عمري.” (2) فقيه گفت: “نمي داني که من حرف جرّ است؟ در طوس در آمد آن را طيس کرد.” نحوي گفت: “من در نحو چنين خواندم که من حرفي را جر کند؛ اما نشنيدم که شهري را در گرداند!”

ترازوي مردمان
 

اختيارالدين فقيه از مريدان واصل حضرت بود. مگر روز جمعه در مسجد آدينه دير کشيد و تا آمدن او مولانا چند کرّت او را طلب کرد. بعد از آنکه از مسجد بيامد، فرمود که: “اخوان صفا را چه مانع شده بود که دير ترک آمدند؟” اختيار الدين گفت: “واعظ خجندي بر سر منبر رفته بود و خلايق را نصيحت مي کرد و بنده از دهشت مردم گرفتار شده بودم؛ مجال بيرون شو نداشتم.” فرمود که: “آخر چه نوعت سخن مي راند و چه ها مي گفت و از کجاها نشان مي داد؟”
اختيار الدين گفت: در اثناي وعظش اين معني را تقرير مي کرد که: “الله الحمد و المنه که حق تعالي ما را از زمره کافران نيافريد و ما را به همه حال بهتر از ايشان کرد” و اهل مسجد تضرع و زاري مي کردند.
مولانا شکر خنده اي فرمود که: “زهي بيچارة ضالّ مضل که خود را بر ترازوي گيران مي کشد که: دانگي از ايشان افزونم! و بدان شاد مي شود و اعجاب مي کند و مباهات مي نمايد. اگر مرد است، تا بيايد و خود را به ترازوي انبيا و اوليا بکشد تا نقصان حال خود را ببيند و کمال حال مردان بداند.”

خروار
 

خدمت (3) اخي احمد که از معتبران زمان بود، روزي به علاء الدين (640) گفته باشد که: “من يک خروار کتاب خوانده ام و در آنجا هيچ اباحت سماع را نديده ام و وجه رخصت را نشنيده؛ شما اين بدعت را به چه دليل پيش مي بريد؟”
علاء الدين جواب داد که: “خدمت اخي “خر” وار خواند، براي آن ندانست. بحمدالله که ما عيسي وار خوانده ايم و به سرّ آن رسيده!”

پي نوشت ها :
 

1. از کجا آمده اي؟
2. به خدا که من در عمرم نام اين شهر را نشنيده ام!
3. حضرت
4. علاء الدين ثريانوس از مريدان رومي و تازه مسلمان مولوي

منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.